به گزارش همشهری آنلاین به نقل از فارس، آیتالله احمد علمالهدی در یازدهمین هفته برگزار نشدن نمازجمعه در کشور، نکاتی را پیرامون مظلومیت امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، ریشه شکلگیری این مظلومیت و اثرپذیری مردم از جریانهای مخالف اسلام را در قالب «خطبه مجازی» بیان کردند که شرح آن را در ادامه میخوانید:
السلام علیکم و رحمتالله
بسمالله الرحمن الرحیم
الحمدالله، والصلاة والسلام علی رسولالله و علی آله آل الله، لاسیما بقیهالله و اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و ان محمد عبده و رسوله و عن علی امیرالمؤمنین و اولاده المعصومین و حجج الله.
اوصیکم و نفسی عبادالله بتقوالله
همه شما برادران و خواهران و خودم را به تقوای الهی سفارش میکنم.
امروز روز بیست و یکم ماه مبارک رمضان سالروز شهادت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است، خاطره امروز، خاطره رنج ساز و دردآوری برای عموم دلدادگان به مقام ولایت و عموم عاشقان و دلباختگان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است.
نکتهای که باید به آن توجه داشته باشیم، مجموعه مراسمی که تحت عنوان عزاداری اهلالبیت (علیهالسلام) و تجدید خاطره دردآور مظلومیتهایی که در زندگی آنان بوده، اجرا میشود، تنها یک حرکت عاطفی نیست، اینطور نیست بر اساس عشق، ارادت و ایمانی که به مولا داشتیم، در روز شهادت آن حضرت با تجدید خاطره مظلومیت آن حضرت از نظر عاطفی متأثر باشیم و تحت تأثیر قرار بگیریم.
وجود این مراسم، یادآوری روزها و توجه پیدا کردن به مظلومیت عزیزی از عزیزان اهلالبیت (علیهمالسلام) در هر زمان، در واقع یک حرکت آموزشی و تماشای یک تابلوی رنگین از یک جریان تجربهآموز یا عبرتآموز برای زندگانی امروز ما هست؛ خداوند متعال در آیه آخر سوره مبارکه یوسف میفرماید «لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُولِی الْأَلْبَابِ مَا کَانَ حَدِیثًا یُفْتَرَی وَلَکِن تَصْدِیقَ الَّذِی ...» در داستانهایی که از انبیا و اولیاء خدا بیان میشود، عبرتی برای صاحبان عقل و مغز هست، آنانی که صاحبان اندیشه هستند از این قضایا عبرت یا تجربه میآموزند.
عبرت با تجربه فرق میکند، معمولاً قضایایی که در زندگی گذشتگان به وجود آمده است و جریانهایی که در عصر آنان فعالیت داشتهاند، جریانهای مثبت باشد، برای ما تجربه ایجاد میکند؛ بسیاری از آموزههای دینی، ایمانی و رفتارهای لازم در زندگانی خودمان را از اهلبیت (علیهالسلام) میآموزیم و از نظام زندگی و سیره آنان بهعنوان یک تجربه مثبت درس میگیریم اما برخی از این حوادث و جریانهایی که در زندگی اهلبیت (علیهالسلام) رخ داده، عبرتآموز است، در این جریانها، نقش منفی آنقدر پررنگ است که برای ما ایجاد عبرت میکند که در زندگیمان متوجه باشیم به این مصیبت دچار نشویم.
مظلومیت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که با شهادت امروز حضرت ختم شد، جریان عبرتآموز در عرصه زندگی برای عموم مؤمنین و شیعیان است، حوادثی که در مظلومیت مولا انجام گرفت، عبرتآموز است و اساساً در زندگی امیرالمؤمنین از اول تا آخر در همه نقطههای عطف و موقعیتهای بحرانی، در همه موارد تحول ساز، مظلومیت امیرالمؤمنین محور قضیه بود و آنچه عامل این مظلومیت و محرومیت برای یک شخصیت بزرگ و باعظمتی همچون مولا شده بود، در حقیقت یک نقطه عبرتآموز است.
مظلومیت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در همان اول نقش عبرتآموزی داشت؛ صاحبان عقل غیر از تجربهای که از نوع برخوردی که با جریانهای انبیا انجام میشد، میآموزند، ما نیز در زندگانی امروز خودمان عبرت میآموزیم که مثل آن مردم دچار نشویم و عرصه زندگانی اجتماعی ما میدان تاختوتاز برای ظلم به اولیاء خدا قرار نگیرد.
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) کسی نبود که کسی او را نشناسد، اگر میگفتیم امت اسلام نسبت به عظمت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) سابقه و آشنایی نداشتند و همین سبب شد ایشان در جریان مظلومیت واقع شود، شاید خیلی باعث گله نمیشد اما مولا کسی بود که در زندگانی امت و برجستگیهای تحولاتی که برای امت به وجود آمد، صاحب نقش اول بود.
در روایتی وجود مقدس صدیقه اطهار (سلامالله علیها) در خطبهشان، مولا (علیهالسلام) و آن سیمای رایج و معمولی متداول امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را نشان میدهند و تصویرش را بیان میکنند، میفرمایند «هر وقت دشمنان و مشرکین آتشی برای جنگ میافروختند، خداوند آن آتش را خاموش میکرد، خداوند متعال هر وقت جریانی پیش میآمد که به ضرر اسلام بود را فرومینشاند اما گاهی اوقات یک شاخی از شیطان در برابر اسلام ظهور پیدا میکرد و عربدهکش وحشی و هیولایی از عرب در مقابل پیغمبر قرار میگرفت، پیغمبر اکرم برادر خودش را در حلقوم او میانداخت و برادر پیغمبر او را رها نمیکرد تا مغز او را درهم نمیکوبید، این علی بود در تمام عرصههای بحرانی که در مسیر عمر اسلام از بعثت پیغمبر تا رحلت ایشان پیش آمد»، مردم، علی (علیهالسلام) با این عظمت را میشناختند اما او را کنار گذاشتند و مسیر رهبری امت که در تداوم وحی بود، منحرف شد.
این کار با یک عملیات روانی صورت گرفت، علی (علیهالسلام) با این عظمت را از میدان خارج کردند و با وجود امیرالمؤمنین، قدرت را در جریان دیگری قرار دادن، با عملیات روانی صورت گرفت که شاید شعارش امروز بعد از ۱۴۰۰ سال نیز خریدار داشته باشد و آن، اینکه «ما رهبر دیکته شده نمیخواهیم»، رهبری میخواهیم که خودمان انتخاب کنیم.
این حرف منطق مطلوبی در منطق دموکراتیک است، یک وقت رهبر دیکته شده جریان استکباری و قدرت مابانه است که حرف درستی است که اختیار مردم باید دست خودشان باشد نه جریان دیکتاتوری اما یک وقت رهبر، دیکته شده از سوی خداست، معنای اینکه ما این رهبر را نمیخواهیم یعنی خدا و انتخاب خدا را نمیخواهیم و قبول نداریم، مطلبی گفتند که اصل محتوایش خلاف حق بود و ظاهری فریبنده بود؛ افراد کنار کشیدند، آنانی هم که میدانستند حرف حقی نیست، کنار کشیدند تا برچسب ضد مردمی به آنان زده نشود.
کار را به جایی رساندند که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمودند «کار به جایی رسید که امر بر من دایر شد با دست بریده حقم را بگیرم و با دست قطعشده بخواهم به سراغ احقاق حقم بروم یا صبر کنم بر یک وزش طوفانی تاریکی که همهچیز را ناپدید کرده است و آنقدر این سنگین و سخت است که افراد از بین میروند، جوان را پیر میکند و مؤمن سعی میکند از این دنیا برود، جان دهد و در بین این جامعه و مردم نباشد، در چنین شرایطی قرار گرفتم و با این کیفیت، دیدم صبر بر من سزاوارتر است و من صبر کردم مثل کسی که استخوان در گلو و خار در چشمش است»، این وضعیتی بود که مولا (علیهالسلام) در مقابل آن قرار گرفتند.
همه آنچه برای مولا اتفاق افتاد، مظلومیت بود و خاتم همه مظلومیتها، مثل امشبی بدن امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را فرزندان ایشان مخفیانه از دیگران روی دوش گرفتند و بدن پدر را دفن کردند؛ مظلومیت و غربت غریبانه یک اصل در خاندان امیرالمؤمنین قرار گرفت.